کلمه جو
صفحه اصلی

اج

فارسی به انگلیسی

rough surface, small elevations

فرهنگ فارسی

( آج ) خواهش تمنا
( اسم ) ۱- مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد ۲ - کدوی تنبل .
کدوی تنبل

فرهنگ معین

( اَ ) ( اِ. ) کدو.

لغت نامه دهخدا

اج . [ اِ ] (اِ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست .


اج . [ اُ ] (اِ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. (شعوری ). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.


( آج ) آج. ( اِ ) آز. خواهش. تمنا. طمع.
اج. [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] ( پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه. صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج. اشترج. ایذج. خلج. خیارج. دعنج. رخج. روبنج. سهرج. سیرج. طسفونج ( طیسفون ). غورج. فندورج. فهرج. قورج. کذج. کرج. کندانج. مدبج. مستج. مَنْبِج. میانج. والوالج. ونج.

اج. [ ََ-ج ْ ] ( حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » ( با هاء غیرملفوظ ) آید: بنفسج ، بنفشه. نشاستج ، نشاسته. روزنامج ، روزنامه و غیرها.

اج. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.

اج. [ اِ ] ( اِ ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست.

اج. [ اُ ] ( اِ ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. ( شعوری ). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.

اج. [ اَج ج ] ( ع مص ) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب. دویدن. ( تاج المصادر ). || افروختن. || بگناه دلالت کردن. بمعصیت خواندن.

اج. [ اَ / اُ ] ( اِ ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. ( برهان قاطع ). || کدوی تنبل.

اج . [ ََ-ج ْ ] (حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » (با هاء غیرملفوظ) آید: بنفسج ، بنفشه . نشاستج ، نشاسته . روزنامج ، روزنامه و غیرها.


اج . [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] (پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه . صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج . اشترج . ایذج . خلج . خیارج . دعنج . رخج . روبنج . سهرج . سیرج . طسفونج (طیسفون ). غورج . فندورج . فهرج . قورج . کذج . کرج . کندانج . مدبج . مستج . مَنْبِج . میانج . والوالج . ونج .


اج . [ اَ ] (اِ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.


اج . [ اَ / اُ ] (اِ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. (برهان قاطع). || کدوی تنبل .


اج . [ اَج ج ] (ع مص ) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب . دویدن . (تاج المصادر). || افروختن . || بگناه دلالت کردن . بمعصیت خواندن .


فرهنگ عمید

۱. کدو، هر نوع کدو.
۲. کدوی بزرگ میان تهی که در آن چیزی می ریختند، کدوی تنبل.
۳. کوزه ای به شکل کدو.

دانشنامه عمومی

اج می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
اج (کشتی گیر)
اج (مجله)
مایکروسافت اج
گلکسی نوت اج
اوبونتو ادج
فورد اج

فرهنگستان زبان و ادب

آج
{tread element} [مهندسی بسپار- تایر] هریک از بخش های مجزای نقش رویه، با شکل های هندسی مختلف، مانند دنده یا نوار، که با شیار از یکدیگر جدا شده اند و درمجموع، نقش رویه را تشکیل می دهند

گویش مازنی

از درختان جنگل مازندران که نام لاتین آن maach aooeaetoom می باشد ...


پوسته ی برنج یا ارزن


از


غرور


از انواع گردو که پوست سبز آن به آسانی جدا شود


( آج ) /aaj/ نوعی قارچ - پوست کندن انار، گردو و پرتقال & نوعی درخت که نام دیگر آن شیرافرا است
/aj/ از درختان جنگل مازندران که نام لاتین آن maach aooeaetoom می باشد & پوسته ی برنج یا ارزن & از & غرور & از انواع گردو که پوست سبز آن به آسانی جدا شود

واژه نامه بختیاریکا

( آج ) ندار؛ فقیر؛ آس

پیشنهاد کاربران

آجَ ( اوستایی ) زدن، سزا ـ کیفردادن، تنبیه ـ مجازات کردن.

در زبان لری بختیاری به معنی
بی چیز

واژه ی عاج فیل که به کار می بریم به گونه ی زیبای آج یا شاید هم آژ بوده است که به هنگام ریختن گیومرت های پسمانده در ایران ( همان عرب ها ) به این گونه در آمد

آج ( Ac ) :در زبان ترکی به معنی گرسنه است

گویه دیگر گرسنه چشمی و آز در پارسی پهلوی پر پیداست که آج بچم گرسنگی نیز از پهلوی به ترکی رفته

بسم الله الرحمن الرحیم خدا منو در ترجمه یه چیزی همیشه در کنار شما میمونم به خدا نیستم فقط پیشانی درد تو چیزی که تنها هست فقط دارم به جانم باید بمونم می خوام چشمام رو بخون است ولی به خونم هر جا رایج دارد نمیشه یاد بگیرم �تم الان واسه خوردن چه چیزهایی و فراوان تر کردم واسه خودم به شده حالا واسه من ناخون من بهش خودم می خوانم ولی هفته باهاشم واسم خیلی میگذره باشم چه بخوام چه نخوام خیلی هایی از تو ندیدم بانو واسه تا بخونم چچن ها که با تو بالا بود رسیدم دلم خون چه کارهایی یاد بگیرم و توی دل شوی دارم نگیرم خیلی مونده واسه خودم چهار تا مونده تا ۳۵ تا خودم نمیشه واسه تو پنج روز میمونه تا این واسه خودم نصب کنم هنوزم واسه من کافی نیست هنوز تورو پیدا کنم ۵ روز و ۳ روز باور ندارد که اینا رو بخونم تو مامان بابام پیدا شود این کارهایی و خودت دادی من واسه خودم یاد میگیرم سینه ها رو بخونی واسه خودم چهار روز وقت میزارم که پیشت بمانم من فاطمه حیدری از جمله به پات هستم دوست داری نشان تو از فاطمه حیدری بدون داریم پیش السا ۴


کلمات دیگر: