کلمه جو
صفحه اصلی

ابس

فرهنگ فارسی

( آبس ) نام شهری است
اصل بد

لغت نامه دهخدا

( آبس ) آبس. [ ب ِ ] ( اِخ ) در شرفنامه مسطور است که نام شهری است. ( از فرهنگ شعوری ). و ممکن است تصحیف ابسس ( صورتی از افسس ) باشد. رجوع به افسس شود.
ابس. [ اَ ] ( ع مص ) سرزنش کردن. خوار کردن. شکستن کسی را. خوار شمردن. خرد و حقیر پنداشتن. || درشتی کردن. ( زوزنی ). || ترساندن. || بند کردن. || پیش آمدن کسی را بمکروه. غلبه کردن. قهر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

ابس. [ اَ ] ( ع اِ ) قحط. || جای درشت. || سنگ پشت نر.

ابس. [ اِ ] ( ع اِ ) اصل بد. || جای درشت.

ابس . [ اَ ] (ع اِ) قحط. || جای درشت . || سنگ پشت نر.


ابس . [ اَ ] (ع مص ) سرزنش کردن . خوار کردن . شکستن کسی را. خوار شمردن . خرد و حقیر پنداشتن . || درشتی کردن . (زوزنی ). || ترساندن . || بند کردن . || پیش آمدن کسی را بمکروه . غلبه کردن . قهر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


ابس . [ اِ ] (ع اِ) اصل بد. || جای درشت .


دانشنامه عمومی

ابس (به آلمانی: Ebbs) یک منطقهٔ مسکونی در اتریش است که در ناحیه کوفستاین واقع شده است. ابس ۴۰ کیلومتر مربع مساحت دارد ۴۷۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای اتریش

دانشنامه آزاد فارسی

اَبِس (abbess)
(یا: مادر روحانی) رئیسه و بزرگ راهبه های دیر، اصطلاحی رایج در مسلک بندیکتی۱. معمولاً او را خواهران روحانی انتخاب می کنند و تنفیذ حکمش با اسقف است. در کلیسای کاتولیک رومی، ابس از مقامی همتای رئیس دیر۲ برخوردار است و به جز وظایف کشیشی، دیگر تکالیفشان یکسان است. به فرمان شورای ترانت۳، انتخاب ابس مشروط به هشت سال عضویت رسمی در کلیسا و پس از ۴۰ سالگی اوست.

گویش مازنی

( آبس ) /aabes/ باور حامله


کلمات دیگر: