کلمه جو
صفحه اصلی

باسیاست

فارسی به انگلیسی

diplomat

مترادف و متضاد

politic (اسم)
با سیاست، نماینده سیاسی، زندانی سیاسی

political (اسم)
با سیاست

فرهنگ فارسی

با تدبیر و چارجوی

لغت نامه دهخدا

باسیاست. [ س َ ] ( ص مرکب ) باتدبیر. چاره جوی. پیش بین و کاربر. || آنکه به اصول دیپلماسی آشناست. آگاه به سیاست.

واژه نامه بختیاریکا

سِر؛ کُمسیدِه


کلمات دیگر: