کلمه جو
صفحه اصلی

ابول

فرهنگ فارسی

( اسم ) یکی از گوشه های ماهور
گله یا گروهی از پرندگان گروهی از اسبان گروهی اشتران

لغت نامه دهخدا

ابول. [ اَ وَ ] ( ع ن تف ) شاشنده تر: اَبوَل من کلب.

ابول. [ اُ ] ( ع مص ) بالا کشیدن و دراز شدن گیاه بآن حدّ که شتر تواند چرید. || بعلف بسنده کردن شتر از آب. بسنده کردن ستور بگیاه تر از آب. ( تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن مرد از آرمیدن با زن خویش. || پارسا شدن. || گذاشته شدن اشتر بچرا بی ساربان و غائب شدن یا وحشت نمودن شترها.

ابول. [ اُ ] ( ع اِ ) گله یا گروهی از پرندگان. || گروهی از اسبان. || گروهی اشتران. || پی درپی آینده از ایشان. ج ، ابابیل.

ابول . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) شاشنده تر: اَبوَل من کلب .


ابول . [ اُ ] (ع اِ) گله یا گروهی از پرندگان . || گروهی از اسبان . || گروهی اشتران . || پی درپی آینده از ایشان . ج ، ابابیل .


ابول . [ اُ ] (ع مص ) بالا کشیدن و دراز شدن گیاه بآن حدّ که شتر تواند چرید. || بعلف بسنده کردن شتر از آب . بسنده کردن ستور بگیاه تر از آب . (تاج المصادر بیهقی ). || بازایستادن مرد از آرمیدن با زن خویش . || پارسا شدن . || گذاشته شدن اشتر بچرا بی ساربان و غائب شدن یا وحشت نمودن شترها.


گویش مازنی

/abol/ مخفف ابوالقاسم - آدم خنگ

۱مخفف ابوالقاسم ۲آدم خنگ


پیشنهاد کاربران

در گویش قمی . آلت مردانه. مخفف ابوالفظل و ابوالقاسم

تخمک. . . .


کلمات دیگر: