( مصدر ) آزاد کردن رها کردن نجات دادن : (( از بد پشیمان میشوی ا... گویان میشوی آن دم ترا او می کشد تا وارهاند مر ترا. ) ) ( دیوان کبیر )
وارهانیدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(رَ دَ ) (مص م . )آزاد کردن ، خلاص کردن .
لغت نامه دهخدا
وارهانیدن. [ رَ دَ ] ( مص مرکب ) آزاد کردن. خلاص کردن. نجات دادن. بازرهانیدن. رها ساختن. خلاص بخشیدن. رجوع به وارهاندن شود.
کلمات دیگر: