پوست درخت , عوعو , وغ وغ کردن , پوست کندن
نباح
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) خشن شدن آوازهدهدبسبب پیری آن .۲ - هجاگفتن شاعر.۳ - ( اسم ) آوازسگ بانگ سگ عوعو: اگرچه هردوباوازوبانگ معروفند زئیرشیرشناسندمردمان زنباح . ( مسعودسعدلغ. ) ۴ - آوازشیر ۵ - بانگ نوعی ماربزرگ (اسود )
هدهد بسیار بانگ .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نباح . [ ن ُب ْ با ] (ع ص ) هدهد بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
نباح. [ ن ُ ] ( ع مص ) خشن شدن آواز هدهد به خاطر سالمند شدن آن. ( از اقرب الموارد از اللسان ) ( از معجم متن اللغة ) ( از المنجد ). || هجا گفتن شاعر. ( معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). گویند: نبحتنی کلابک ؛ لحقتنی شتائمک. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( المنجد ). || ( اِ ) آواز سگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بانگ سگ. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). بانگ غیرمعتاد سگ که در عرف آن را ناله سگ گویند. ( غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات و صراح ). عوعو. واق واق. وق وق :
اگرچه هر دو به آواز و بانگ معروفند
زئیر شیر شناسند مردمان ز نباح.
یکی را نباح سگ آمد به گوش.
نباح. [ ن َب ْ با ] ( ع ص ) سخت آواز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شدیدالصوت.( اقرب الموارد ). مرد شدیدالصوت. ( معجم متن اللغة ). || ضخیم الصوت. نَبّاجی. ( معجم متن اللغة ). || سگ بسیاربانگ. الکلب الکثیرالصیاح. ( معجم متن اللغة ). شدیدالنباح. ( المنجد ). بانگ کننده. ( مهذب الاسماء ). عوعوکننده. || هدهد بسیاربانگ.( از معجم متن اللغة ). || ( اِ ) جمع نَبّاحةاست بمعنی شبه سپید خرد مکی که از آن گردن بند سازند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به نباحة شود.
نباح. [ ن ُب ْ با ] ( ع ص ) هدهد بسیاربانگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
نباح . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) سخت آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدیدالصوت .(اقرب الموارد). مرد شدیدالصوت . (معجم متن اللغة). || ضخیم الصوت . نَبّاجی . (معجم متن اللغة). || سگ بسیاربانگ . الکلب الکثیرالصیاح . (معجم متن اللغة). شدیدالنباح . (المنجد). بانگ کننده . (مهذب الاسماء). عوعوکننده . || هدهد بسیاربانگ .(از معجم متن اللغة). || (اِ) جمع نَبّاحةاست بمعنی شبه ٔ سپید خرد مکی که از آن گردن بند سازند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به نباحة شود.
اگرچه هر دو به آواز و بانگ معروفند
زئیر شیر شناسند مردمان ز نباح .
مسعودسعد.
ز ویرانه ٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش .
سعدی .
|| آواز شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ شیران . (از معجم متن اللغة). || بانگ نوعی مار بزرگ که آن را اَسوَد خوانند. (اقرب الموارد).
نباح . [ ن ُ / ن ِ ] (ع مص ) بانگ کردن سگ . (از منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). نبح . نبیخ . (منتهی الارب ). تنباح . نبوح . (المنجد). || بانگ کردن آهو و تیس و مار. (از منتهی الارب ). اصل نباح خاص صدای سگ است و بعداً برای غیر آن نیز استعمال شده است .(از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || هجا گفتن شاعر. (از المنجد). رجوع به نُباح شود.
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) بانگ سگ.