لبالب، پر، مالامال
لمالم
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(لَ لَ ) (ص . ) لبالب ، پر.
لغت نامه دهخدا
لمالم. [ ل َ ل َ ] ( ص مرکب ) لبالب. مالامال. ( برهان ). پُر. مَملوّ. نیک پُر. پُر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن. رجوع به لبالب شود :
نه از لشکر ما کسی کم شده ست
نه این کشور از خون لمالم شده ست.
نه از لشکر ما کسی کم شده ست
نه این کشور از خون لمالم شده ست.
فردوسی.
( رشیدی این لغت را به ضم هر دو لام و در شعرفردوسی کلمه کم را در مصراع اول گم ( به کاف فارسی )آورده است و صاحب آنندراج بر هر دو ایراد کرده ).فرهنگ عمید
لبالب، پر، مالامال: نه از لشکر ما کسی کم شده ست / نه این کشور از خون لمالم شده ست (فردوسی: ۳/۲۵۳ ).
گویش مازنی
/lamaalam/ لبالب
لبالب
کلمات دیگر: