کلمه جو
صفحه اصلی

ورزم

فرهنگ فارسی

( اسم ) آش نار : تیر پرتاب تو در دید. بد خواه توباد تا بود راستی تیر کج ازتاب ورزم . ( سوزنی )

فرهنگ معین

(وَ رَ ) (اِ. ) آتش ، نار.

لغت نامه دهخدا

ورزم. [ وَ رَ ] ( اِ ) آتش باشد که به زبان عربی نار گویند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
تیر پرتاب تو در دیده بدخواه تو باد
تا بود راستی تیر کج از تاب ورزم.
سوزنی ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

آتش، شعلۀ آتش، گرمی آتش.

پیشنهاد کاربران

این کلمه به معنی فارسی یعنی حوصلم سر رفته

به زبان کردیش یعنی حوصله م سر رفته

حوصلم سر رفته

به کردی یعنی کلافم یا بی حوصلم

در زبان کردی ب شعله هایی ک از آتش جدا شده ورزم میگویند و در فارسی به آن شراره گویند


کلمات دیگر: