( مصدر ) ۱- چسباندن . ۲- پیوند دادن
فلان لصقی و بلقصی یعنی او ملاصق و در جنب من است .
فلان لصقی و بلقصی یعنی او ملاصق و در جنب من است .
لصق . [ ل َ ] (ع مص ) چسباندن . پیوند دادن . لحام کردن : لصق بالغرا؛ با سریشم پیوند داد. || ترصیع . (دزی ). و رجوع به کلمه ٔ لصق و مشتقات آن در دزی شود.
لصق . [ ل َ ص َ ] (ع مص ) برچفسیدن شش بر تهیگاه و پهلو از تشنگی . (منتهی الارب ).
لصق . [ل ِ ] (ع ص ) فلان لصقی و بلصقی ؛ یعنی او ملاصق و در جنب من است ، و فلان لصیقی ؛ کذلک . (منتهی الارب ). لِزق .