کلمه جو
صفحه اصلی

ورزیدن

فارسی به انگلیسی

exercise, practice, work


exercise, practice, work, to train, curry

مترادف و متضاد

train (فعل)
تربیت کردن، فرهیختن، تعلیم دادن، ورزیدن

knead (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ورزید ورزد خواهد ورزید بورز ورزنده ورزا ورزیده ( ورزش ) ۱ - کارکردن . ۲ - پیاپی انجام دادن : بیا با مامورز این کینه زاری که حق صحبت دیرینه داری . ( حافظ ) ۳ - ممارست کردن . ۴ - کوشیدن . ۵ - حاصل کردن اندوختن . ۶ - زراعت کردن .

فرهنگ معین

(وَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - ورزش کردن ، تمرین کردن . ۲ - به کار بردن . ۳ - به دست آوردن .

لغت نامه دهخدا

ورزیدن. [ وَ دَ ] ( مص ) برزیدن . کار کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ).عمل کردن. به کار بردن. || کوشیدن. جهد کردن. کوشش و سعی نمودن. ( ناظم الاطباء ). || پیاپی انجام دادن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری.
حافظ ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| ممارست کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || حاصل کردن. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). تحصیل کردن. اندوختن. ( ناظم الاطباء ). کسب نمودن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).کسب کردن. به دست آوردن. ( ناظم الاطباء ) :
سخندانی وخوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیاحافظ که تا خود را به ملک دیگر اندازیم.
حافظ.
|| کشتن. ( ناظم الاطباء ). زراعت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || عادت نمودن. خوی کردن. خو گرفتن. ریاضت کشیدن. || به مشقت و محنت به دست آوردن. || نتیجه گرفتن. || دمیدن. || نازیدن. افتخار نمودن. || محنت کشیدن. ( ناظم الاطباء ). || مالش دادن. مشت و مال دادن خمیر. || پیروی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): ورزیدن راه و رسم یا دینی ؛ پیروی کردن آن راه و رسم وپیروی کردن آن دین :
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و زندو است.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. انجام دادن، کردن، داشتن، و مانند ان (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کینه ورزیدن، عشق ورزیدن.
۲. [قدیمی] انجام دادن، به کار بستن.
۳. [قدیمی] کسب کردن، به دست آوردن.
۴. [قدیمی] پرداختن و مشغول شدن به کاری.
۵. [قدیمی] به کار گرفتن، به کار بستن: سخن های من چون شنودی بورز / مگر بازدانی زناارز ارز (فردوسی: ۶/۲۳۰ ).
۶. [قدیمی] کشت و زرع کردن.
۷. [قدیمی] کوشش کردن، سعی کردن.

پیشنهاد کاربران

ورزیدن: در پهلوی با ریخت ورزیتن warzītan بکار می رفته است .
( ( برنجید پس هر کسی نان خویش
بورزید و بشناخت سامان خویش. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )



کلمات دیگر: