( مصدر ) ۱- یک بار دیدن . ۲- دیدار کردن ملاقات : جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربا ... ( مثنوی لغ. )
ماده لزجی که از چشم خارج شود . پیخ . لقائ . دیدار کردن
ماده لزجی که از چشم خارج شود . پیخ . لقائ . دیدار کردن
(لُ یَ یا یِ) [ ع . لقیة ] (مص م .) 1 - یک بار دیدن . 2 - د یدار کردن ، ملاقات کردن .
(لُ یَ) [ ع . ] (مص ل .) دیدن ، دیدار کردن .
مولوی .
مولوی .