وش کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
(مصدر ) سره کرد بی غش ساختن : (( عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل . ) ) ( شاه داعی )
فرهنگ معین
( وَ. کَ دَ)(مص م .) بی غش ساختن .
( وَ. کَ دَ )(مص م . ) بی غش ساختن .، (وَ کَ دَ ) (مص ل . ) وشکریدن ، کاری را به چالاکی و چابکی انجام دادن .
لغت نامه دهخدا
وش کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سره کردن. بی غش ساختن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را کرده است وش از ازل.
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را کرده است وش از ازل.
شاه داعی ( از فرهنگ فارسی معین ).
، وشکردن. [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] ( مص ) وشکریدن. واشکردن. وشکلیدن. وشکولیدن. کارها را چست و چابک انجام دادن. ( فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کسی شتافتن. ساعی و جاهد شدن. جد کردن. کوشیدن. سعی کردن. || محنت کشیدن با جد و جهد. || نیک کار کردن. || مردن. ( از ناظم الاطباء ).وش کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سره کردن . بی غش ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) :
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را کرده است وش از ازل .
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را کرده است وش از ازل .
شاه داعی (از فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
چالاکی کردن، زود به هم گشتن و کاری را به چابکی انجام دادن.
کلمات دیگر: