کلمه جو
صفحه اصلی

نبک

فرهنگ فارسی

( اسم ) تراوش آب ازکنارچشمه ورودخانه زهاب : گیردی آب جوی راپندام چون بودبسته نبک راه زخس . رودکی .لفااق.۱٠ - ۳٠۹ )
قریه ایست بین حمص و دمشق .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) زهاب ، جایی کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج می شود.

لغت نامه دهخدا

نبک. [ ن َ ] ( اِ ) زهاب را گویند، و آن تراویدن آب باشد از کنار چشمه و رودخانه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). زه آب. ( لغت فرس اسدی ) ( اوبهی ). زهاب. تراوش آب ازکنار چشمه و رودخانه. ( برهان قاطع ). بمعنی تراویدن آب بود از کنار چشمه و رودخانه ، و آن را به پارسی زهاب نیز گویند، یعنی زایش آب. ( انجمن آرا ). تراویدن آب بود از کناره چشمه و رودخانه ، و آن را زهاب نیز خوانند. ( فرهنگ نظام از جهانگیری ). نبک ، زه آب [ ره آب ، مرحوم دهخدا ] بود. رودکی سمرقندی گوید :
گیردی آب جوی را پندام
چون بودبسته نبک راه ز خس.
( حاشیه برهان قاطع معین از فرهنگ اسدی ). || در خراسان بمعنی گوشه کوه است. ( فرهنگ نظام ).

نبک. [ ن َ ب َ / ن َ ] ( ع اِ ) ج ِ نَبْکة و نَبَکة. رجوع به نبکة شود.

نبک. [ ن َ ] ( اِخ ) قریه ای است بین حمص و دمشق. ( از معجم البلدان ).

نبک . [ ن َ ] (اِ) زهاب را گویند، و آن تراویدن آب باشد از کنار چشمه و رودخانه . (برهان قاطع) (آنندراج ). زه آب . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). زهاب . تراوش آب ازکنار چشمه و رودخانه . (برهان قاطع). بمعنی تراویدن آب بود از کنار چشمه و رودخانه ، و آن را به پارسی زهاب نیز گویند، یعنی زایش آب . (انجمن آرا). تراویدن آب بود از کناره ٔ چشمه و رودخانه ، و آن را زهاب نیز خوانند. (فرهنگ نظام از جهانگیری ). نبک ، زه آب [ ره آب ، مرحوم دهخدا ] بود. رودکی سمرقندی گوید :
گیردی آب جوی را پندام
چون بودبسته نبک راه ز خس .
(حاشیه ٔ برهان قاطع معین از فرهنگ اسدی ). || در خراسان بمعنی گوشه ٔ کوه است . (فرهنگ نظام ).


نبک . [ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است بین حمص و دمشق . (از معجم البلدان ).


نبک . [ ن َ ب َ / ن َ ] (ع اِ) ج ِ نَبْکة و نَبَکة. رجوع به نبکة شود.


فرهنگ عمید

جایی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود، زه آب.


کلمات دیگر: