<div class="boxBd">یقظان. [ ی َ ] ( ع ص ) بیدار. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || هوشیار. ج ، یَقاظی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باهوش. هشیار. یَقِظ. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقظ شود.<br>- ابویقظان ؛ خروس. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).<br>- || خر. ( آنندراج ).</div>

یقظان. [ ی َ ] ( ع ص ) بیدار. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || هوشیار. ج ، یَقاظی ̍. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باهوش. هشیار. یَقِظ. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به یقظ شود. - ابویقظان ؛ خروس. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). - || خر. ( آنندراج ).

لغت نامه دهخدا

<div class="boxBd">بیداروهوشیار، ابوالیقظان: خروس<br>۱-(صفت ) بیدار</div>

بیداروهوشیار، ابوالیقظان: خروس ۱-(صفت ) بیدار

فرهنگ فارسی

<div class="boxBd">(یَ ) [ ع . ] (ص . ) بیدار، هوشیار.</div>

(یَ ) [ ع . ] (ص . ) بیدار، هوشیار.

فرهنگ معین

<div class="boxBd">بیدار، هوشیار.</div>

یقظان

فرهنگ فارسی

فرهنگ معین

لغت نامه دهخدا

فرهنگ عمید