عمل وشغل نخلبند.
نخلبندی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. بَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) غرس و نشاندن درخت خرما.
لغت نامه دهخدا
نخلبندی. [ ن َ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل نخلبند. صورت گل یا درخت و میوه از موم ساختن :
یا نخلبندی کرد شب ها خوشه پروین رطب
کآن صنعت نغز ای عجب کرده ست خندان صبح را.
ز مشک و می و زرّ و جوهر شکوفه.
|| غرس و نشاندن درخت خرما. ( ناظم الاطباء ).
- نخلبندی کردن ؛ زینت دادن. آراستن :
نخلبندی به گلی کن سر تابوت مرا
که به دوران تو از گلشن حسرت چیدم.
یا نخلبندی کرد شب ها خوشه پروین رطب
کآن صنعت نغز ای عجب کرده ست خندان صبح را.
خاقانی.
به فر تو کردم من این نخلبندی ز مشک و می و زرّ و جوهر شکوفه.
کمال اسماعیل ( از جهانگیری ).
رجوع به نخل بستن شود.|| غرس و نشاندن درخت خرما. ( ناظم الاطباء ).
- نخلبندی کردن ؛ زینت دادن. آراستن :
نخلبندی به گلی کن سر تابوت مرا
که به دوران تو از گلشن حسرت چیدم.
آصفی ( از آنندراج ).
دانشنامه عمومی
نخل بندی یا نخلبندی هنری ایرانی بوده است که هنرمند شکلِ گُل، درخت، میوه و مانند آنها را با موم می ساخته است.
خاقانی:
کمال اسماعیل:
خاقانی:
کمال اسماعیل:
wiki: نخلبندی
کلمات دیگر: