کلمه جو
صفحه اصلی

لنبر

فارسی به انگلیسی

buttocks, rump, crupper


مترادف و متضاد

hunkers (اسم)
کفل، گرده، لنبر

toby (اسم)
کفل، لنبر

فرهنگ فارسی

فربه، قوی هیکل، کفل وسرین هم میگویند
( اسم ) ۱- تکان لرزش . ۲- فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید . یا لمبر پیدا کردن دیواری . در قسمتی شکست برداشتن بدان سان که قسمت فوق آن بلرزد و بیم افتادن بود .
مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار . فربه .

فرهنگ معین

(لَ بَ ) (ص . ) مردم قوی هیکل و فربه و گنده .
(لُ بَ ) (اِ. ) ران ، سرین .

(لَ بَ) (ص .) مردم قوی هیکل و فربه و گنده .


(لُ بَ) (اِ.) ران ، سرین .


لغت نامه دهخدا

لنبر. [ لُم ْ ب َ ] ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) ران از طرف خلف. سُرین. ( جهانگیری ). کفل. ( برهان ). لُمبر. سرین فربه. و رجوع به لمبر شود.

لنبر. [ لَم ْ ب َ ] ( ص ) مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. ( برهان ). فربه. چاق.صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند.
- لنبر دادن ؛ شکم دادن قسمتی ازطاق بنائی.

لنبر. [ لَم ْ ب َ ] (ص ) مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان ). فربه . چاق .صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند.
- لنبر دادن ؛ شکم دادن قسمتی ازطاق بنائی .


لنبر. [ لُم ْ ب َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) ران از طرف خلف . سُرین . (جهانگیری ). کفل . (برهان ). لُمبر. سرین فربه . و رجوع به لمبر شود.


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) [عامیانه] کفل، سرین.
۲. [قدیمی] فربه، قوی هیکل، لمتر، لنبک، لبه.

دانشنامه عمومی

لنبر یکی از روستاهای استان اردبیل است که در بخش مرکزی شهرستان خلخال واقع شده است.
فرهنگ آبادی های خلخال (خورش رستم، شاهرود، مرکزی و حومه کیانی ، داود. انتشارات محقق اردبیلی . 1394)‏‫
« لنبر(Lonbar) در ارتفاع 1918 متری از سطح دریا در 37 درجه و 44 دقیقه و45 ثانیه عرض شمالی و 48 درجه و 31 دقیقه و 5 ثانیه طول شرقی در بلندی مابین دو رودخانه قرارگرفته است و ازسمت شمال به مصطفی لو و اوجغاز سفلی ، از سمت غرب به خداقلی قشلاقی ، از سمت جنوب غربی به نواشانق ، ازسمت جنوب به کلار ، غفورآباد و آق بولاغ و از سمت شرق به کلستان سفلی منتهی می شود.».
«روستای لنبر بزرگترین وپرجمعیت ترین آبادی مناطق کرمانج نشین شمال خلخال است که در سال 1366 به عنوان مرکزدهستان سنجبدشرقی تعیین شده است. فاصله روستای لنبر تا شهر خلخال حدود۲۰ کیلومتر است و اهالی آن به زبان کردی(کرمانجی) سخن می گویند.».
« لنبر چنانچه گفته شد درفاصله دو رودخانه «کلارچایی» و «آرپاچایی» قرارگرفته است.واقع شدن در میان این دو رودخانه نسبتا پرآب،روستای لنبر را از طبیعت سرسبز وزیبا وباغات نسبتا وسیعی بهره مند ساخته وامکان اشتغال بعضی از افراد آبادی را در باغداری وتولیدمحصولات باغی فراهم آورده است. باغداری ، دامداری وکشاورزی از مشاغل رایج در آبادی است اما موقعیت خاص جغرافیایی و مراتع سرسبزو ییلاقی آن ، دامداری را به شغل غالب واصلی اهالی روستای لنبر تبدیل کرده است .علاوه بر باغداری ، دامداری ، کشاورزی ومشاغل مربوط به آن با توجه به مرکزیتی که روستای لنبر برآبادی های دهستان کرمانج نشین سنجبدشرقی دارد امکان اشتغال در بخش های مختلف اداری ، خدماتی ودادوستد نیز برای اهالی فراهم است. لنبر درسرشماری عمومی نفوس ومسکن سال 1385 دارای 343 خانوار با 1498 نفر جمعیت بود که 753 نفرآن مرد و745 نفرزن بودند. لنبردر سرشماری سال 1390 دارای 345 خانوار و بیش از1300 نفر جمعیت بوده است.».

گویش مازنی

/lonbor/ & پلیکان – پلیکان سفید

پلیکان – پلیکان سفید


پیشنهاد کاربران

لنبر ( لمبر ) :
تکیه بر
لمبران = تکیه بر آن
لمبران روستایی که خانه هایش تکیه بر کوه داده اند و بصورت پلکانی ساخته شده است.
واقع در شهرستان ورزقان استان آذربایجان شرقی


کلمات دیگر: