کلمه جو
صفحه اصلی

ماهو

فرهنگ اسم ها

اسم: ماهو (پسر) (فارسی) (تلفظ: maho) (فارسی: ماهو) (انگلیسی: maho)
معنی: نام حاکم سیستان در زمان یزگرد پادشاه ساسانی

فرهنگ فارسی

ماهوی سوری حاکم خراسان . چون یزدگرد سوم به خراسان رفت . بیژن بجنگ او برخاست و شاه بگریخت و به آسیابی شد. آسیابان ماهویه را آگاه ساخت و وی بفرستاد تا یزدگرد را بکشتند . ( شاهنامه .ج ۹ ص ۳٠۱۶ - ۲۹۹٠ ) .
( اسم ) زیب زینت آرایش : ور ز چپ اندر آیدت آهو خوب رو را چه حاجت ماهو ? ( آذری طوسی جها . رشیدی )
نام حاکم سیستان بوده
( جمله اسمی ) چیست آن .

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - زینت ، آرایش . ۲ - چوبدست ساربانان .

لغت نامه دهخدا

ماهو. (اِخ ) نام حاکم سیستان بوده است و او از جانب یزدجرد حکومت کرد و او را ماهویه هم می گفته اند. (برهان ). نام یکی از حکام سیستان بوده که از جانب یزدگرد شهریار، حکومت داشته پس از فرار یزدگرد از لشکر اسلام و رفتن به مرو، ماهویه با خاقان ترکستان سازش کرده جمعی را فرستاده یزدگرد را کشتند. آن را ماهویه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به ماهوی و ماهویه شود.


ماهو. [ ] ( اِ ) به معنی زیب و زینت باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). زیب و زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ) :
ور ز چپ اندر آیدت آهو
خوب رو را چه حاجت ماهو.
آذری ( از فرهنگ رشیدی ).
|| چوبدست شتربانان را نیز گویند که بدان شتر را برانند. ( برهان ). صاحب برهان نوشته که چوب دستی ساربانان را نیز گویند و سهوکرده آن باهو است نه ماهو و به معنی عصاست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بدین معنی مصحف باهو است.

ماهو. [ هَُ وَ ] ( ع جمله اسمیه ) کلمه مرکب از «ما» و «هُوَ» یعنی چه چیز است آن.( ناظم الاطباء ). آن چیست. چیست آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سؤال بواسطه ماهو از ذات و حقیقت و ماهیت شی می شود چنانکه گویند «الانسان ماهو» و یا «الحیوان ماهو» که پاسخ آن ذاتیات است و چنان که در پاسخ سؤال اول باید گفته شود انسان حیوانی است ناطق و در پاسخ سؤال دوم گفته شود حیوان جسمی است نامی ، حساس ، متحرک بالاراده. ( فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ).

ماهو. ( اِخ ) نام حاکم سیستان بوده است و او از جانب یزدجرد حکومت کرد و او را ماهویه هم می گفته اند. ( برهان ). نام یکی از حکام سیستان بوده که از جانب یزدگرد شهریار، حکومت داشته پس از فرار یزدگرد از لشکر اسلام و رفتن به مرو، ماهویه با خاقان ترکستان سازش کرده جمعی را فرستاده یزدگرد را کشتند. آن را ماهویه نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به ماهوی و ماهویه شود.

ماهو. [ ] (اِ) به معنی زیب و زینت باشد. (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). زیب و زینت و آرایش . (ناظم الاطباء) :
ور ز چپ اندر آیدت آهو
خوب رو را چه حاجت ماهو.

آذری (از فرهنگ رشیدی ).


|| چوبدست شتربانان را نیز گویند که بدان شتر را برانند. (برهان ). صاحب برهان نوشته که چوب دستی ساربانان را نیز گویند و سهوکرده آن باهو است نه ماهو و به معنی عصاست . (انجمن آرا) (آنندراج ). بدین معنی مصحف باهو است .

ماهو. [ هَُ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) کلمه ٔ مرکب از «ما» و «هُوَ» یعنی چه چیز است آن .(ناظم الاطباء). آن چیست . چیست آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سؤال بواسطه ٔ ماهو از ذات و حقیقت و ماهیت شی ٔ می شود چنانکه گویند «الانسان ماهو» و یا «الحیوان ماهو» که پاسخ آن ذاتیات است و چنان که در پاسخ سؤال اول باید گفته شود انسان حیوانی است ناطق و در پاسخ سؤال دوم گفته شود حیوان جسمی است نامی ، حساس ، متحرک بالاراده . (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ).


فرهنگ عمید

زیب، زینت، آرایش.

دانشنامه آزاد فارسی

ماهُوَ
(یا: چیستی، در لغت به معنیِ چیست او یا آن) در اصطلاح منطق، لفظی که برای پرسش از ماهیت یک چیز به کار می رود. به همین سبب، «ما» در تعبیر «ماهو؟»، مای حقیقیّه است. مثل «ما الانسان: انسان چیست؟» با توجه به مورد پرسش (متعلّق سؤال) پاسخ ماهو دو چیز است: ۱. نوع، اگر از امر جزئی پرسش شود، مثل این که بپرسند احمد یا حسن چیست که پاسخ «انسان» (نوع) است؛ ۲. حدّ تام، اگر از امر کلی پرسش شود مثل این که بپرسند انسان چیست (ما الانسان)؟ که پاسخ «حیوان ناطق» است. نیز ← نوع

پیشنهاد کاربران

مثل ماه، منتسب به ماه

ماه تابان
پسر ماه تابان
محسن یعنی بدرخشندگی نیک ماه

جانب قرار دادن ( سوم شخص مفرد ) وکاملا عربی است

به معنای ما=چیست هم میشه

سیلاممم
فقط امدم شادت کنم: )
اگه گفتین وقتی برنج با آب میخورین چی بهش میگن . . . ؟؟
.
.
.
میگن. . . واترپلو
خداییش از این همه اطلاعاتی که در اختیارتون میزارم استفاده کنین بدردتون می خوره




در فلسفه و منطق لفظ "ماهو" به معنای " حقیقت چیست؟" می باشد. معادل انگلیسی " ماهو " ، " ce que " است.
رجوع شود به بخش سوم از جلد سوم کتاب منطق صوری مرحوم دکتر محمد خوانساری، چاپ پنجاه و سوم، صفحه ۱۱۳، سطر نخست ( در تعریف نوع )


کلمات دیگر: