کلمه جو
صفحه اصلی

متجره

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ رُِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - برهنه گردنده . ۲ - مجرد شونده .

لغت نامه دهخدا

( متجرة ) متجرة. [ م َ ج َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ( از «ت ج ر» ) سوداجای ، یقال ارض متجرة. ( منتهی الارب ) ( از محیطالمحیط ) ( از معجم متن اللغة ). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. ( ناظم الاطباء ). جای بازرگانی. محل تجارت. تجارتخانه. ج ، متاجر.

متجرة. [ م َ ج َ رَ ] (ع ص ، اِ) (از «ت ج ر») سوداجای ، یقال ارض متجرة. (منتهی الارب ) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغة). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی . محل تجارت . تجارتخانه . ج ، متاجر.



کلمات دیگر: