(وَ سَ ) (اِ. ) پاسنگ ترازو.
ورسنگ
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ورسنگ. [ وَ س َ ] ( ص ) عجیب. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). غریب. ( ناظم الاطباء ). || معتبر. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). صاحب اعتبار. || خوش نما. || قابل ملاحظه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) اعتبار یعنی از هر نوع چیزی در نظر خوش نماید و آن در آدمی از تنگی حوصله و تنگ چشمی به هم میرسد. عزت و حرمت و آبرو و توقیر و احترام. ( ناظم الاطباء ). || پاسنگ ترازو. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). پاره سنگ.
فرهنگ عمید
پارسنگ#NAME?
= پارسنگ
کلمات دیگر: