(اسم ) ۱ - نگاهدارنده حافظ . ۲ - شنونده گوش دهنده : (( اذن مومن وحی ماراواعی است آن چنان گوشی قرین داعی است . ) (مثنوی )
واعی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نگاهدارنده ، حافظ . ۲ - شنونده ، گوش دهنده .
لغت نامه دهخدا
واعی. ( ع ص ) نگهدارنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگهبان. حافظ. ( از ناظم الاطباء ). || والی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قیم : واعی الیتیم. || یادگیرنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || شنونده. ( اقرب الموارد ). گوش دهنده :
اذن مؤمن وحی ما را واعی است
آنچنان گوشی قرین داعی است.
اذن مؤمن وحی ما را واعی است
آنچنان گوشی قرین داعی است.
مولوی.
فرهنگ عمید
۱. شنونده.
۲. درک کننده.
۳. حفظ کننده، قیّم و حافظ.
۲. درک کننده.
۳. حفظ کننده، قیّم و حافظ.
کلمات دیگر: