کلمه جو
صفحه اصلی

هف

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- کارگاه جولاهی دستگاه نساجی بفتری . ۲- شان. جولاهی .
کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد ابر تنک بی آب

فرهنگ معین

(هَ ) (اِ. ) کارگاه جولاهی .

لغت نامه دهخدا

هف. [ هََ ] ( اِ ) کارگاه جولاهی. ( برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. ( سروری ). || و بعضی شانه جولاهی را گفته اند. ( برهان ).

هف. [ هََ ف ف ] ( ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هف. [ ] ( علامت اختصاری ) در منطق رمز است از «هذا خلف ». ( یادداشت مؤلف ).

هف. [ هَِ ف ف ] ( ع ص ، اِ ) کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد. || ابر تنک بی آب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کفچلیزهای بزرگ.( منتهی الارب ). وعامیص الکبار. ( اقرب الموارد ). || مرد سبک. ( منتهی الارب ). || شهد تنک. ( منتهی الارب ): شهدة هف ؛ که در آن عسل نباشد. ( اقرب الموارد ). || لانه سبک کم عسل یا بی عسل. || هرچیز سبک میان کاواک. ( منتهی الارب ).

هف . [ ] (علامت اختصاری ) در منطق رمز است از «هذا خلف ». (یادداشت مؤلف ).


هف . [ هََ ] (اِ) کارگاه جولاهی . (برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری ). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان ).


هف . [ هََ ف ف ] (ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هف . [ هَِ ف ف ] (ع ص ، اِ) کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد. || ابر تنک بی آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کفچلیزهای بزرگ .(منتهی الارب ). وعامیص الکبار. (اقرب الموارد). || مرد سبک . (منتهی الارب ). || شهد تنک . (منتهی الارب ): شهدة هف ؛ که در آن عسل نباشد. (اقرب الموارد). || لانه ٔ سبک کم عسل یا بی عسل . || هرچیز سبک میان کاواک . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. کارگاه بافندگی.
۲. شانۀ بافندگی.

دانشنامه عمومی

هُفْ:(hof) در گویش گنابادی یعنی به درون کشیدن نفس ، بالا کشیدن دود ، به داخل دادن هوا ، میک زدن


واژه نامه بختیاریکا

( هَف ) بخار
( هُف ) فوت

جدول کلمات

دستگاه نساجی


کلمات دیگر: