یک رو
فارسی به انگلیسی
sincere, guileless
فرهنگ فارسی
یکروی: کنایه ا ش ص بی ریاومخلص، ضددورو، کسی که ظاهروباطنش یکی باشد، یکرویه نیزگویند
یکروی یک نواخت
یکروی یک نواخت
فرهنگ معین
(ی ) ( ~. ) (ص مر. ) ۱ - صمیمی ، خالص . ۲ - یک دست ، یک نواخت . ۳ - آن که پشت و روی وی یکی باشد.
لغت نامه دهخدا
یک رو. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) یک روی. مخلص صادق و بی نفاق که در حضور و غیبت نیک گوید. ( آنندراج ) ( غیاث ). که نفاق نورزد. که منافق نیست. صدیق. مقابل دورو. ( یادداشت مؤلف ). متفق. صادق. بی نفاق. بی ریا و درست. ( ناظم الاطباء ). || یک نواخت. یک دست. از یک قسم. که همه از یک نوع باشد. ( یادداشت مؤلف ). || صاف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به یک روی شود.
- یک رو کردن ؛ کنایه از ترک آشنایی و دوستی کردن باشد. ( برهان ).
- || بی خلاف و بی نفاق بودن. ( آنندراج ). اعاده صلح و آسایش نمودن و اتفاق آوردن. ( ناظم الاطباء ) :
باز می ریزد می خون گرم رنگ آشنای
با حریفان می کنم هرچند یک رو در خمار.
می تواند چون فلک با عالمی یک رو کند.
یک رو کنم به هرکس با من کند دورویی.
- یک رونشین ؛ که روی به یک سوی نشیند.
- || کنایه از کسی که از راه و رای و نظر خود روی نگرداند :
بت یک رونشینی باز امشب
در آزارم به یک پهلو فتاده.
- یک رو کردن ؛ کنایه از ترک آشنایی و دوستی کردن باشد. ( برهان ).
- || بی خلاف و بی نفاق بودن. ( آنندراج ). اعاده صلح و آسایش نمودن و اتفاق آوردن. ( ناظم الاطباء ) :
باز می ریزد می خون گرم رنگ آشنای
با حریفان می کنم هرچند یک رو در خمار.
صائب ( از آنندراج ).
آسیای هرکه از بی آبرویی دایر است می تواند چون فلک با عالمی یک رو کند.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
اهل نفاق بودن بدتر ز کینه جویی است یک رو کنم به هرکس با من کند دورویی.
میرزا اسماعیل ایما ( از آنندراج ).
- || تمام کردن کاری و سرانجام دادن آن را و قطع کردن بالکلیه. ( آنندراج ).- یک رونشین ؛ که روی به یک سوی نشیند.
- || کنایه از کسی که از راه و رای و نظر خود روی نگرداند :
بت یک رونشینی باز امشب
در آزارم به یک پهلو فتاده.
سید اشرف ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. ویژگی منسوجاتی که فقط دارای یک سطح منقش، طرح دار، رنگی، و قابل استفاده باشند: پارچهٴ یکرو.
۲. [مجاز] کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص: آدم یکرو.
* یکرو شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] بی ریا و مخلص شدن.
* یکرو کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]
۱. بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن.
۲. (مصدر متعدی ) کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری.
۲. [مجاز] کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا و مخلص: آدم یکرو.
* یکرو شدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] بی ریا و مخلص شدن.
* یکرو کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز]
۱. بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن.
۲. (مصدر متعدی ) کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری.
کلمات دیگر: