کلمه جو
صفحه اصلی

مبعد

فارسی به انگلیسی

banished, abducting

abducting


فرهنگ فارسی

( اسم ) تبعید شده نفی گردیده جمع : مبعدین .
مرد بسیار دور سفر

فرهنگ معین

(مُ بَ عَّ ) (اِمف . ) تبعید شده ، نفی گردیده ، ج . مبعدین .

لغت نامه دهخدا

مبعد. [ م ِ ع َ ] ( ع ص ) رجل مبعد؛ مرد بسیار دور سفر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

مبعد. [ م ُ ب َع ْ ع َ ] ( ع ص ) دور و بعید. ( از آنندراج ). دور شده. ( ناظم الاطباء ).

مبعد. [ م ِ ع َ ] (ع ص ) رجل مبعد؛ مرد بسیار دور سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد).


مبعد. [ م ُ ب َع ْ ع َ ] (ع ص ) دور و بعید. (از آنندراج ). دور شده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: