(مصدر ) قرض گرفتن : (( هوافسرده بحدی که وام کرده مگر برودت از دم بد خواه شاه عرش جناب . ) ) ( وحشی ) وام گزاردن ( گزاشتن ) : ( مصدر ) پرداختن قرض تادیه دین : (( دستوری خواه بنده را تبه نشابور بازگردد و وام بگزارد . ) )
وام کردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(کَ دَ ) (مص م . ) قرض گرفتن .
کلمات دیگر: