کلمه جو
صفحه اصلی

هتف

فرهنگ فارسی

۱-(مصدر ) بانگ کردن . ۲- (اسم ) بانگ زنی . ۳- (اسم ) آوازبلند بانگ سخت .
آواز آواز بلند بانگ سخت

فرهنگ معین

(هَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بانگ کردن . ۲ - (اِ. ) آواز بلند.

لغت نامه دهخدا

هتف. [ هََ ] ( ع اِ ) آواز. ( منتهی الارب ). آواز بلند. بانگ سخت. ( از معجم متن اللغة ). بانگ بلند. ( دهار ). هتاف.

هتف. [ هََ ] ( ع مص ) هتاف. بانگ کردن. ( تاج المصادر ) ( دهار ). بانگ برزدن. آواز دادن. ( مقدمة الادب ). خواندن. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. ( معجم متن اللغة ). هتف به هاتف ؛ بانگ برزد برو کسی که شخص وی دیده نشد. ( ناظم الاطباء ). اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. ( از اقرب الموارد ). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر. ( از معجم متن اللغة ). هتفت الحمامة؛ بانگ کرد آن کبوتر. ( ناظم الاطباء ). کشید صدایش را به طریق نوحه. ( از اقرب الموارد ). || ستودن ومدح کردن کسی را: هتف بفلان ؛ مر او را ستود. ( از معجم متن اللغة ): فلانة یُهْتَف ُ بها؛ آن زن به خوبرویی وجمال یاد کرده میشود. ( از معجم متن اللغة ). || انداختن. ( دهار ) .

هتف . [ هََ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز بلند. بانگ سخت . (از معجم متن اللغة). بانگ بلند. (دهار). هتاف .


هتف . [ هََ ] (ع مص ) هتاف . بانگ کردن . (تاج المصادر) (دهار). بانگ برزدن . آواز دادن . (مقدمة الادب ). خواندن . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. (معجم متن اللغة). هتف به هاتف ؛ بانگ برزد برو کسی که شخص وی دیده نشد. (ناظم الاطباء). اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر. (از معجم متن اللغة). هتفت الحمامة؛ بانگ کرد آن کبوتر. (ناظم الاطباء). کشید صدایش را به طریق نوحه . (از اقرب الموارد). || ستودن ومدح کردن کسی را: هتف بفلان ؛ مر او را ستود. (از معجم متن اللغة): فلانة یُهْتَف ُ بها؛ آن زن به خوبرویی وجمال یاد کرده میشود. (از معجم متن اللغة). || انداختن . (دهار) .


پیشنهاد کاربران

فریاد زد


کلمات دیگر: