دهی از دهستانشهرکی بخش شبی آباد شهرستان زابل واقع است .
ندام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ندام. [ ن ُدْ دا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نادم. رجوع به نادم شود.
ندام. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ندیم. رجوع به ندیم شود. || ( مص ) با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن. ( منتهی الارب ). منادمة. رجوع به منادمة شود.
ندام.[ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل ، در 16هزارگزی شمال شرقی سکوهه و 11هزارگزی راه زاهدان به زابل ، در جلگه گرمسیری واقع است و342 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
ندام. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ ندیم. رجوع به ندیم شود. || ( مص ) با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن. ( منتهی الارب ). منادمة. رجوع به منادمة شود.
ندام.[ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل ، در 16هزارگزی شمال شرقی سکوهه و 11هزارگزی راه زاهدان به زابل ، در جلگه گرمسیری واقع است و342 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
ندام . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ ندیم . رجوع به ندیم شود. || (مص ) با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ). منادمة. رجوع به منادمة شود.
ندام . [ ن ُدْ دا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نادم . رجوع به نادم شود.
ندام .[ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل ، در 16هزارگزی شمال شرقی سکوهه و 11هزارگزی راه زاهدان به زابل ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و342 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
پیشنهاد کاربران
همنشینان به شراب
کلمات دیگر: