کلمه جو
صفحه اصلی

مارکسیسم و مذهب

دانشنامه عمومی

کارل مارکس، متفکر آلمانی قرن نوزدهمی، بنیان گذار و نظریه پرداز اصلی مارکسیسم، نگرشی پیچیده و ضد و نقیض نسبت به دین داشت. وی در وهلهٔ اول دین را «افیون توده ها» و «روحِ شرایط بی روح» می دانست که برای طبقهٔ حاکم مفید است زیرا هزار سال بود که به طبقهٔ کارگر امیدهای دروغین می داد. در عین حال، مارکس دین را به عنوان نمودی از اعتراض طبقهٔ کارگر نسبت به وضعیت اقتصادی نامناسب و ازخودبیگانگی شان، در نظر می گرفت. در تعبیر مارکسیست-لنینیستی از نظریهٔ مارکسیستی، که بخشی عمده از آن توسط گرجستانی انقلابی و رهبر شوروی جوزف استالین، توسعه یافته است، به دین، به صورت مانعی که پیشرفت بشری را کند می کند نگریسته می شود. به همین دلیل، تعدادی از حکومت های مارکسیست-لنینیست قرن بیستمی، از جمله شوروی پس از ولادیمیر لنین و جمهوری خلق چین تحت رهبری مائو تسه تونگ، بی خدایی حکومتی را در دستور کار قرار دادند.
دیدگاه های کارل مارکس به مذهب، موضوع تفسیرهای بسیاری بوده اند. او در بخشی مشهور از «نقد فلسفه حق هگل» می نویسد:
رنج مذهبی، در آن و عین حال، تجلی رنج حقیقی و اعتراضی به رنج حقیقی است. دین آهِ مخلوق مظلوم، قلب دنیایی سنگ دل، و روح شرایط بی روح است. افیون توده هاست.
نابودی دین، که بانی خرسندی دروغین توده هاست، خواسته ای در راستای خرسندی حقیقی آن هاست. دعوت آنان به دست کشیدن از توهمات دربارهٔ وضعیت خود، همانا فراخوانی برای رهایی از وضعیتی است که وهم لازمهٔ آن است. بدین ترتیب نقد دین، در نطفهٔ آن، نقد اشک های دروغینیست که دین هالهٔ مقدس آن است.


کلمات دیگر: