گاوی که چشمش را بسته در یکجا دور بزند
گاو عصار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گاو عصار. [ وِ ع َ ص ْ صا ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که چشم او را بندند و همیشه در یکجا دور زند. ( مثل... ) در مورد کسی گفته شود که کار بیهوده کند :
چو گاوی که عصار چشمش ببست
دوان تا بشب شب همانجا که هست.
که از کنجدش ریسمان کوتهست.
چو گاوی که عصار چشمش ببست
دوان تا بشب شب همانجا که هست.
( بوستان ).
سر گاو عصار از آن در که است که از کنجدش ریسمان کوتهست.
( بوستان ).
کلمات دیگر: