لابن . [ ب ِ ] (ع ص ) خداوند بسیارشیر. ج ، لابنون . (منتهی الارب ): رجل ٌ لابن ؛ ای ذولبن . (مهذب الاسماء). || شیرخوراننده . (منتهی الارب ).
لابن
لغت نامه دهخدا
لابن. [ ب َ ] ( اِخ ) پدر زنان یعقوب و خال او. رجوع به لابان شود :
چنان دان که آن لابن نیک فال
که یعقوب را بود شایسته خال.
همی باش نزدیک او اندکی.
لابن. [ ب ِ ] ( ع ص ) خداوند بسیارشیر. ج ، لابنون. ( منتهی الارب ): رجل ٌ لابن ؛ ای ذولبن. ( مهذب الاسماء ). || شیرخوراننده. ( منتهی الارب ).
چنان دان که آن لابن نیک فال
که یعقوب را بود شایسته خال.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بر لابن نیک پی شو یکی همی باش نزدیک او اندکی.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
لابن. [ ب ِ ] ( ع ص ) خداوند بسیارشیر. ج ، لابنون. ( منتهی الارب ): رجل ٌ لابن ؛ ای ذولبن. ( مهذب الاسماء ). || شیرخوراننده. ( منتهی الارب ).
لابن . [ ب َ ] (اِخ ) پدر زنان یعقوب و خال او. رجوع به لابان شود :
چنان دان که آن لابن نیک فال
که یعقوب را بود شایسته خال .
بر لابن نیک پی شو یکی
همی باش نزدیک او اندکی .
چنان دان که آن لابن نیک فال
که یعقوب را بود شایسته خال .
شمسی (یوسف و زلیخا).
بر لابن نیک پی شو یکی
همی باش نزدیک او اندکی .
شمسی (یوسف و زلیخا).
دانشنامه عمومی
لابن، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سیاهکل در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان خرارود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان خرارود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: لابن
کلمات دیگر: