کلمه جو
صفحه اصلی

لاحب

لغت نامه دهخدا

لاحب. [ ح ِ ] ( ع ص ) راه روشن و فراخ. ( منتهی الارب ). راه هویدا. ( مهذب الاسماء ). راه پیدا.

لاحب. [ ح ِ] ( اِخ ) ابن مالک بن سعداﷲ من بنی جعیل ثم من بنی صخر.ابن عبدالحکم ذکر وی در عداد صحابه ای که به مصر فرود آمدند کرده است و از سعیدبن عفیر نقل کرده که : انه بایع رسول اﷲ علیه و آله و سلم فی عصابة من قومه. ابن یونس گوید لاحب بن مالک البلوی صحابی شهد فتح مصر ولا نعلم له روایة ذکروه فی کتبهم. ( الاصابة ج 6 ص 2 ).

لاحب . [ ح ِ ] (ع ص ) راه روشن و فراخ . (منتهی الارب ). راه هویدا. (مهذب الاسماء). راه پیدا.


لاحب . [ ح ِ] (اِخ ) ابن مالک بن سعداﷲ من بنی جعیل ثم من بنی صخر.ابن عبدالحکم ذکر وی در عداد صحابه ای که به مصر فرود آمدند کرده است و از سعیدبن عفیر نقل کرده که : انه بایع رسول اﷲ علیه و آله و سلم فی عصابة من قومه . ابن یونس گوید لاحب بن مالک البلوی صحابی شهد فتح مصر ولا نعلم له روایة ذکروه فی کتبهم . (الاصابة ج 6 ص 2).



کلمات دیگر: