کلمه جو
صفحه اصلی

کاتوزه

لغت نامه دهخدا

کاتوزه . [ زَ / زِ ](اِ) مصحف کاتوره . رجوع به کاتوره شود :
هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
غیرزین فریاد کز وی خلق را کاتوزه خاست .
(احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1051) و برای زاء معجمه وقتی شاهد شود که قافیه ٔ بیت معلوم باشد. (آنندراج در لغت کاتوره ).


کاتوزه. [ زَ / زِ ] ( ص ، اِ ) لغتی در کاتوزی. رجوع به کاتوزی شود.

کاتوزه. [ زَ / زِ ]( اِ ) مصحف کاتوره. رجوع به کاتوره شود :
هیچ راحت می نبینم در سرود و رود تو
غیرزین فریاد کز وی خلق را کاتوزه خاست.
( احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1051 ) و برای زاء معجمه وقتی شاهد شود که قافیه بیت معلوم باشد. ( آنندراج در لغت کاتوره ).

کاتوزه . [ زَ / زِ ] (ص ، اِ) لغتی در کاتوزی . رجوع به کاتوزی شود.



کلمات دیگر: