کلمه جو
صفحه اصلی

شبارق

لغت نامه دهخدا

شبارق. [ش ُ رِ ] ( ع اِ ) فارسی زبان آن را بیشباره خواند: و لَحم شبارق ؛ پاره گوشت کوچک که پخته شود. گویند این کلمه معرب است. ( از المعرب جوالیقی ص 204 ). پاره های گوشت مطبوخ. ( منتهی الارب ). پاره های کوچک گوشت که پخته شده باشد و جوهری گفته است که این کلمه معرب است. ( از تاج العروس ) . || نام درختی است بلند. ( منتهی الارب ). درختی است بلند که از چوب آن جهت ستور و جز آن حلقه ای سازند و آویزند تا از گزند چشم بد در امان ماند. ( از اقرب الموارد ). درختی است برگ آن چون برگ درخت توت خشن و زبر و چوبی محکم دارد و برای امان ماندن از چشم بد، به گردن ستور آویزند. ( از متن اللغة ). || ( ص )جامه کهنه و پاره. ( منتهی الارب ): ثوب شُبارق ؛ جامه که قطعه قطعه شده است. ( از اقرب الموارد ). جامه پاره. ( مهذب الاسماء ). ظاهراً این کلمه نیز معرب پیشپاره فارسی به معنی قسمت قدامی دریده باشد. رجوع به پیشپاره شود. || ( اِ ) شلوار. ( منتهی الارب ).

شبارق. [ ش َ رِ ] ( ع اِ )قطعه ها. پاره ها. ( از اقرب الموارد ). || گوشتهای پخته گوناگون. ( از متن اللغة ). || پاره گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب است. ( از متن اللغة ). پاره های گوشت مطبوخ و این معرب است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گروه و دسته از مردم. ( از متن اللغة ). جماعت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جامه پاره پاره شده. ( از اقرب الموارد ). جامه پاره. || پاره های جامه. || نوعی درخت بلند. ( منتهی الارب ). نوعی درخت بلند که چوب آن را برای دور ماندن ستور و سایر چارپایان از گزند به گردن آنها آویزند. ( از اقرب الموارد ). و نیز رجوع به شُبارِق شود.

شبارق . [ ش َ رِ ] (ع اِ)قطعه ها. پاره ها. (از اقرب الموارد). || گوشتهای پخته ٔ گوناگون . (از متن اللغة). || پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب است . (از متن اللغة). پاره های گوشت مطبوخ و این معرب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه و دسته از مردم . (از متن اللغة). جماعت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جامه ٔ پاره پاره شده . (از اقرب الموارد). جامه ٔ پاره . || پاره های جامه . || نوعی درخت بلند. (منتهی الارب ). نوعی درخت بلند که چوب آن را برای دور ماندن ستور و سایر چارپایان از گزند به گردن آنها آویزند. (از اقرب الموارد). و نیز رجوع به شُبارِق شود.


شبارق . [ش ُ رِ ] (ع اِ) فارسی زبان آن را بیشباره خواند: و لَحم شبارق ؛ پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شود. گویند این کلمه معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 204). پاره های گوشت مطبوخ . (منتهی الارب ). پاره های کوچک گوشت که پخته شده باشد و جوهری گفته است که این کلمه معرب است . (از تاج العروس ) . || نام درختی است بلند. (منتهی الارب ). درختی است بلند که از چوب آن جهت ستور و جز آن حلقه ای سازند و آویزند تا از گزند چشم بد در امان ماند. (از اقرب الموارد). درختی است برگ آن چون برگ درخت توت خشن و زبر و چوبی محکم دارد و برای امان ماندن از چشم بد، به گردن ستور آویزند. (از متن اللغة). || (ص )جامه ٔ کهنه و پاره . (منتهی الارب ): ثوب شُبارق ؛ جامه که قطعه قطعه شده است . (از اقرب الموارد). جامه ٔ پاره . (مهذب الاسماء). ظاهراً این کلمه نیز معرب پیشپاره ٔ فارسی به معنی قسمت قدامی دریده باشد. رجوع به پیشپاره شود. || (اِ) شلوار. (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: