منسوب است به شاکر که قبیله ایست بیمن از همدان و ایشان اولاد شاکر بن ربیعه بن مالک اند .
شاکری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شاکری . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شاکر که قبیله ای است به یمن از همدان و ایشان اولاد شاکربن ربیعةبن مالک اند. (از منتهی الارب ).
شاکری. [ ک َ /ک ِ ] ( معرب ، اِ ) شاکر. معرب چاکر فارسی باشد و آن بمعنی مزدور و خادم است. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از آنندراج ). ج ، شاکریة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شاکر و چاکر شود.
شاکری. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شاکر که قبیله ای است به یمن از همدان و ایشان اولاد شاکربن ربیعةبن مالک اند. ( از منتهی الارب ).
شاکری. [ ک ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شاکر که قبیله ای است به یمن از همدان و ایشان اولاد شاکربن ربیعةبن مالک اند. ( از منتهی الارب ).
شاکری . [ ک َ /ک ِ ] (معرب ، اِ) شاکر. معرب چاکر فارسی باشد و آن بمعنی مزدور و خادم است . (از منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از آنندراج ). ج ، شاکریة. (از اقرب الموارد). رجوع به شاکر و چاکر شود.
کلمات دیگر: