ابن صفوان پیشوای یکی از فرق پنجگانه زیدیه .
ذکیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ذکیر. [ ذَ ] ( ع ص ) ذِکّیر. یادگیر. نیکو یادگیرنده. ذکور. نیکو یاددارنده. نیک یادگیرنده. صاحب ذاکره قوی. جیدالذکر والحفظ.نیکوذاکره. نیکوحافظه. خوش حافظه. پرحافظه. || ذَکر. ذَکُر. || ذوذکر؛ بلندآوازه. صاحب صیت و آوازه و شهرت یا افتخار. || ذَکَر. بلارک. پولاد. فولاد. اسطام. مقابل انیث. نرم آهن.
ذکیر. [ ذِک ْ کی ] ( ع ص ) ذَکیر.
ذکیر. [ ذُ ک َ ] ( اِخ ) ابن صفوان پیشوای یکی از فرق پنجگانه زیدیّة. ( بیان الادیان ).
ذکیر. [ ذِک ْ کی ] ( ع ص ) ذَکیر.
ذکیر. [ ذُ ک َ ] ( اِخ ) ابن صفوان پیشوای یکی از فرق پنجگانه زیدیّة. ( بیان الادیان ).
ذکیر. [ ذَ ] (ع ص ) ذِکّیر. یادگیر. نیکو یادگیرنده . ذکور. نیکو یاددارنده . نیک یادگیرنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . جیدالذکر والحفظ.نیکوذاکره . نیکوحافظه . خوش حافظه . پرحافظه . || ذَکر. ذَکُر. || ذوذکر؛ بلندآوازه . صاحب صیت و آوازه و شهرت یا افتخار. || ذَکَر. بلارک . پولاد. فولاد. اسطام . مقابل انیث . نرم آهن .
ذکیر. [ ذِک ْ کی ] (ع ص ) ذَکیر.
ذکیر. [ ذُ ک َ ] (اِخ ) ابن صفوان پیشوای یکی از فرق پنجگانه ٔ زیدیّة. (بیان الادیان ).
کلمات دیگر: