زرپذیر. [ زَ پ َ ] ( نف مرکب ) در شاهد زیر از نظامی بمعنی دهنده و بخشنده زر آمده است :
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم
هرکه زر خواست ، زرپذیر شدم
وآنکه افتاد دستگیر شدم.
تنگدستان ز من فراخ درم
بیوگان سیر و بیوه زادان هم
هرکه زر خواست ، زرپذیر شدم
وآنکه افتاد دستگیر شدم.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 339 ).