ربیس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ربیس. [ رِب ْ بی ] ( ع ص ) بزرگ و مهتر افسانه گویان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
ربیس. [ رُ ب َ ] ( ع ص مصغر ) مصغر رَبیس ، بمعنی زیرک و هوشیار.
- ابوالربیس ؛ نام شخصی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ابوالربیس شود.
- ام الربیس ؛ مار بزرگ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کنیه افعی است و از هوشیاری به این کنیه خوانده شود. ( از اقرب الموارد ).
ربیس. [ رَ ] ( اِخ ) ابن عامر طایی. صحابی است. ( منتهی الارب ). ابن عامربن حصن بن خرشةبن عمروبن مالک طایی... طبری گفته است که حضرت رسول ( ص ) به او نامه ای نوشته است. ( از الاصابة ج 1 قسم 1 ).
ربیس . [ رَ ] (اِخ ) ابن عامر طایی . صحابی است . (منتهی الارب ). ابن عامربن حصن بن خرشةبن عمروبن مالک طایی ... طبری گفته است که حضرت رسول (ص ) به او نامه ای نوشته است . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
ربیس . [ رَ ] (ع ص ) دلیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا). مرد شجاع . (از اقرب الموارد). || مرد زیرک و باهوش و منکر و زشت . (از اقرب الموارد). || قچقار آکنده گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ربیز. گاو نر و قوچ آکنده گوشت . (از اقرب الموارد). || کار سخت و مشتبه . || مضروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مضروب با دو دست . (از اقرب الموارد). || کسی که بر شتران و مال او آفت رسیده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که به مال یا دارایی دیگر او آفت رسیده باشد. (از اقرب الموارد). || بسیار از شتران و جز آن . || سختی . بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داهیة. (مهذب الاسماء). || خوشه ٔ پر از دانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ربیس . [ رِب ْ بی ] (ع ص ) بزرگ و مهتر افسانه گویان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ربیس . [ رُ ب َ ] (ع ص مصغر) مصغر رَبیس ، بمعنی زیرک و هوشیار.
- ابوالربیس ؛ نام شخصی . (ناظم الاطباء). رجوع به ابوالربیس شود.
- ام الربیس ؛ مار بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کنیه ٔ افعی است و از هوشیاری به این کنیه خوانده شود. (از اقرب الموارد).