- ربیطالجاش ؛ مرد دلیر که نگریزد. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). شجاع. پردل. دلیر. رابطالجاش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| خرمای خشک در انبان نهاده آب بر آن پاشیده. || غوره و خرمای سرنهاده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ربیط. [ رَ ] ( اِخ ) لقب غوث بن مرّبن طانجه ، زیرا که مادرش را فرزندی نمی زیست ، پس نذر کرد که اگر این فرزند زنده ماند بر سر او صوف ببندد، و او را ربیط کعبه گردانید تا بالغ گردید سپس آن بسوی خودکشید و ملقب به ربیط شد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).