شب بسر بردن مبیت
شب شکستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شب شکستن. [ ش َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) شب به سر بردن. مبیت. ( مجموعه مترادفات ص 221 ). به سر شدن و به سر کردن شب. ( بهار عجم ) :
شب شکستن بهر شبگیر است اندر زلف تو
شب شکست و هیچ دل را زهره شبگیر نیست.
شب شکستن بهر شبگیر است اندر زلف تو
شب شکست و هیچ دل را زهره شبگیر نیست.
رکنای مسیح.
کلمات دیگر: