ربل . [ رِ ] (ع اِ) یک نوع گیاهی و یا بومادران . (ناظم الاطباء). نوعی از افسنتین است که بوی مادران باشد و به عربی اقحوان گویند. (برهان ) (آنندراج ).
ربل
لغت نامه دهخدا
ربل. [ رَ ] ( ع مص ) بسیار شدن شتران و اولاد آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار شدن اموال و اولاد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بسیار شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ). بسیار شدن تعداد. ( از اقرب الموارد ). || رویانیدن زمین گیاه ربل را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || بسیار شدن درخت در زمین. ( آنندراج ). بسیار شدن درخت ربل در زمین. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
ربل. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) نباتیست سخت سبز و آن در دیار بلبیس بسیار باشد، دو درهم از آن تریاق است مر زهر مار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گیاهی است سخت سرسبز. ( از اقرب الموارد ). یک نوع گیاه سخت سبز که تریاق زهر مار است. ( ناظم الاطباء ). نوعی از افسنتین است لیکن کوهی بود. ( از اختیارات بدیعی ). نوعی جبلی افسنتین است و گویندنوعی از برنجاسف و قیصوم است و دو درهم او جهت رفع زهر هوام مجرب دانسته اند. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( مخزن الادویه ). و رجوع به رِبْل و افسنتین و اقحوان شود.
ربل. [ رَ ] ( ع ص ) رِبْل. مرد فربه بسیارگوشت. ( ناظم الاطباء ). بسیارگوشت. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به رِبْل و رَبِل شود. || شتر فربه. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به رَبِل شود.
ربل. [ رَ ب ِ ] ( ع ص ) رَبْل. رِبْل.مرد بسیارگوشت. ( از اقرب الموارد ). مرد فربه بسیارگوشت. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به رَبْل و رِبْل شود.
ربل. [ رِ ] ( ع ص ) رِبْل. رَبِل. مرد فربه بسیارگوشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطبا ) ( آنندراج ). و رجوع به رَبْل و رَبِل شود.
ربل. [ رِ ] ( ع اِ ) یک نوع گیاهی و یا بومادران. ( ناظم الاطباء ). نوعی از افسنتین است که بوی مادران باشد و به عربی اقحوان گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).
ربل . [ رَ ] (ع اِ) گیاه که در آن وقت روید که زمین خشک شود. (مهذب الاسماء). نوعی از درختان که آخر تابستان بسردی شب و بدون باران برگ و بار آورد. ج ، رُبول . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). درختی است مانند سرو که خزان ندارد. (از شعوری ج 2 ص 10). و ربل اربل مبالغه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ربل . [ رَ ] (ع ص ) رِبْل . مرد فربه بسیارگوشت . (ناظم الاطباء). بسیارگوشت . (مهذب الاسماء). و رجوع به رِبْل و رَبِل شود. || شتر فربه . (مهذب الاسماء). و رجوع به رَبِل شود.
ربل . [ رَ ] (ع مص ) بسیار شدن شتران و اولاد آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شدن اموال و اولاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیار شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). بسیار شدن تعداد. (از اقرب الموارد). || رویانیدن زمین گیاه ربل را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بسیار شدن درخت در زمین . (آنندراج ). بسیار شدن درخت ربل در زمین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ربل . [ رَ ب َ ] (ع اِ) نباتیست سخت سبز و آن در دیار بلبیس بسیار باشد، دو درهم از آن تریاق است مر زهر مار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گیاهی است سخت سرسبز. (از اقرب الموارد). یک نوع گیاه سخت سبز که تریاق زهر مار است . (ناظم الاطباء). نوعی از افسنتین است لیکن کوهی بود. (از اختیارات بدیعی ). نوعی جبلی افسنتین است و گویندنوعی از برنجاسف و قیصوم است و دو درهم او جهت رفع زهر هوام مجرب دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). و رجوع به رِبْل و افسنتین و اقحوان شود.
ربل . [ رَ ب ِ ] (ع ص ) رَبْل . رِبْل .مرد بسیارگوشت . (از اقرب الموارد). مرد فربه بسیارگوشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبْل و رِبْل شود.
ربل . [ رِ ] (ع ص ) رِبْل . رَبِل . مرد فربه بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا) (آنندراج ). و رجوع به رَبْل و رَبِل شود.