زرپرست
فارسی به انگلیسی
miser
لغت نامه دهخدا
زرپرست. [ زَ پ َ رَ ] ( نف مرکب ) دولت پرست و مال دوست. ( ناظم الاطباء ) :
پای کرم بر سر زر نه ، نه دست
تات نخوانند چو گل زرپرست.
زرمانده و زرپرست مرده.
پای کرم بر سر زر نه ، نه دست
تات نخوانند چو گل زرپرست.
نظامی.
روزی بینی بکام دشمن زرمانده و زرپرست مرده.
سعدی.
کلمات دیگر: