نام آلت طرب است که از نی تو خالی سازند و آنرا یراغ و مزمار عراقی نیز گویند .
شبابه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) سراة بنی شبابه از نواحی مکه است . (از معجم البلدان ).
شبابة. [ ش َ ب َ ](اِخ ) ابن المعتمربن لقیط. از مشاهیر عصر خود و از قبیله ٔ عجل بن لجیم است . (از عقدالفرید ج 3 ص 309).
( شبابة ) شبابة. [ ش َب ْ با ب َ ] ( ع اِ ) نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 144 ). نی و مزمار و آن معروف است. ( از متن اللغة از شفاءالغلیل ). و این کلمه مولد باشد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نی و مزمار. ( گنجینه گنجوی چ وحید ) :
ز گلبام شبابه زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف.
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) سراة بنی شبابه از نواحی مکه است. ( از معجم البلدان ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) بطنی است از بنی فهم که در طایف یا در سرات سکونت گرفتند و عده ای بدین نام منسوبند. ( منتهی الارب ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) ابن سوار فزاری اصل وی از خراسان و ساکن مداین بود. وی از ثقات محدثان بشمار میرفت و در سال 255 هَ. ق. در مکه درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 405 ).
شبابة. [ ش َ ب َ ]( اِخ ) ابن المعتمربن لقیط. از مشاهیر عصر خود و از قبیله عجل بن لجیم است. ( از عقدالفرید ج 3 ص 309 ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) ابن فهدبن زید از قضاعة قحطانیة و جدی است جاهلی. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ص 405 ).
ز گلبام شبابه زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف.
( گنجینه گنجوی ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) سراة بنی شبابه از نواحی مکه است. ( از معجم البلدان ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) بطنی است از بنی فهم که در طایف یا در سرات سکونت گرفتند و عده ای بدین نام منسوبند. ( منتهی الارب ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) ابن سوار فزاری اصل وی از خراسان و ساکن مداین بود. وی از ثقات محدثان بشمار میرفت و در سال 255 هَ. ق. در مکه درگذشت. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 405 ).
شبابة. [ ش َ ب َ ]( اِخ ) ابن المعتمربن لقیط. از مشاهیر عصر خود و از قبیله عجل بن لجیم است. ( از عقدالفرید ج 3 ص 309 ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] ( اِخ ) ابن فهدبن زید از قضاعة قحطانیة و جدی است جاهلی. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ص 405 ).
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن سوار فزاری اصل وی از خراسان و ساکن مداین بود. وی از ثقات محدثان بشمار میرفت و در سال 255 هَ . ق . در مکه درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 405).
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) ابن فهدبن زید از قضاعة قحطانیة و جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 405).
شبابة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی فهم که در طایف یا در سرات سکونت گرفتند و عده ای بدین نام منسوبند. (منتهی الارب ).
شبابة. [ ش َب ْ با ب َ ] (ع اِ) نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است . (از متن اللغة از شفاءالغلیل ). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نی و مزمار. (گنجینه ٔ گنجوی چ وحید) :
ز گلبام شبابه ٔ زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف .
ز گلبام شبابه ٔ زندباف
دریده صبا شعر گل تا به ناف .
(گنجینه ٔ گنجوی ).
کلمات دیگر: