( اسم ) نام برخی از گونه های قنطوریون ( گل گندم ) که دارای گلهای زرد یا قرمز است دریه . توضیح برهان این کلمه را بدون تشدید ثانی ( بر وزن هزار ) آورده است .
آنکه از فربهی در اذیت باشد
آنکه از فربهی در اذیت باشد
مریر. [ م َ ] (اِ) به لغت مصر، مرار است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به مرار شود.
مریر. [ م َ ] (ع ص ) تلخ . ج ، مِرار. (ناظم الاطباء). || مرد توانا و بازهره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || محکم و استوار: أمر مریر. (از اقرب الموارد). || رسن سخت تافته و دراز باریک . (از منتهی الارب ). رسن که لطیف و نرم و دراز و سخت تافته باشد. (از اقرب الموارد). || زمین خالی و فارغ از هرچیزی . || (اِ) عزیمت و آهنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گویند استمرّ مریره ؛ یعنی بعد از سستی و ضعف ، توانا و قوی گشت . (از اقرب الموارد). ج ، مَرائر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مریر. [ م ُ رَی ْ ی ِ / م ُ رَی ْ ی َ ] (ع ص ) نعت فاعلی و مفعولی از مصدر ترییر. رجوع به ترییر شود. || آنکه از فربهی در اذیت باشد. (ناظم الاطباء).