توهم انگیز آشفته کننده
سوداناک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سوداناک. [ س َ / سُو ]( ص مرکب ) توهم انگیز. آشفته کننده. شگفت :
گفت سوداناک خوابی دیده ام
در دل شب آفتابی دیده ام.
گفت سوداناک خوابی دیده ام
در دل شب آفتابی دیده ام.
مولوی.
فرهنگ عمید
۱. صاحب سودا.
۲. دارای هوا و هوس، آمیخته به هواوهوس.
۲. دارای هوا و هوس، آمیخته به هواوهوس.
کلمات دیگر: