شهری و حصاری مشرف به سواحل شام
مرقب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مرقب. [م َ ق َ ] ( ع اِ ) مرقبة. جای دیده بان بر بلندی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). جای بلند دیده بان. ( دهار ). جای دیده بان. خانه دیده بان. ( زمخشری ). ج ، مَراقب. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مرقبة شود :
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب.
مرقب. [ م ِق َ ] ( ع اِ ) در اصطلاح امروزین زبان عربی ، تلسکوپ.
مرقب. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ) پوستی که از جانب گردن باز کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرقب. [ م َ ق َ ] ( اِخ ) شهری و حصاری است مشرف به سواحل بحر شام و شهر بانیاس و در یک کوه ساحلی به شکل زیبا و بی نظیری واقع شده است. ( از معجم البلدان ).
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب.
مسعودسعد.
مرقب. [ م ِق َ ] ( ع اِ ) در اصطلاح امروزین زبان عربی ، تلسکوپ.
مرقب. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ) پوستی که از جانب گردن باز کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مرقب. [ م َ ق َ ] ( اِخ ) شهری و حصاری است مشرف به سواحل بحر شام و شهر بانیاس و در یک کوه ساحلی به شکل زیبا و بی نظیری واقع شده است. ( از معجم البلدان ).
مرقب . [ م َ ق َ ] (اِخ ) شهری و حصاری است مشرف به سواحل بحر شام و شهر بانیاس و در یک کوه ساحلی به شکل زیبا و بی نظیری واقع شده است . (از معجم البلدان ).
مرقب . [ م ِق َ ] (ع اِ) در اصطلاح امروزین زبان عربی ، تلسکوپ .
مرقب . [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ) پوستی که از جانب گردن باز کرده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرقب . [م َ ق َ ] (ع اِ) مرقبة. جای دیده بان بر بلندی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای بلند دیده بان . (دهار). جای دیده بان . خانه ٔ دیده بان . (زمخشری ). ج ، مَراقب . (اقرب الموارد). و رجوع به مرقبة شود :
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب .
جاه تو باد میمون طالع
جان تو باد عالی مرقب .
مسعودسعد.
فرهنگ عمید
= مرقبه
مرقبه#NAME?
کلمات دیگر: