کلمه جو
صفحه اصلی

مرضعه

فارسی به انگلیسی

wet nurse

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مرضع جمع : مرضعات . توضیح مرضعه در وقتی استعمال میشود که زن پستان در دهان کودک گذارد .

لغت نامه دهخدا

( مرضعة ) مرضعة. [ م ِ ض َ ع َ ] ( ع اِ ) آنچه از آن کودک شیر میخورد. ج ، مراضع. ( ناظم الاطباء ).

مرضعة. [ م ُ ض ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که پستان خود رادر دهان کودک گذاشته باشد. ( از اقرب الموارد ). زنی شیردهنده. ( دهار ). ج ، مرضعات ، مَراضع. ( اقرب الموارد ).زنی که کودک غیر خود را شیر دهد. ( منتهی الارب ). زن شیردهنده اطفال را یعنی دایه. ( غیاث ) ( آنندراج ). دایگان. دایه. زنی که به طفلی جز کودک خود شیر دهد و بعلت رضاع بمنزله مادر نَسَبی طفل باشد و نکاح میان آنها جایز نیست. مادر رضاعی بسبب آنکه در دفعات یا ایام معین و شروط معینی طفل را شیر داده است. ( از فرهنگ علوم عقلی به از شرح لمعه ج 2 ص 66 ). ام رضاعی. و رجوع به ام رضاعی و رضاع شود : یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما أرضعت... ( قرآن 2/22 ). و مرضعه مشفق و قابله حاذق آورده بود. ( سندبادنامه ص 151 ).

مرضعة. [ م ِ ض َ ع َ ] (ع اِ) آنچه از آن کودک شیر میخورد. ج ، مراضع. (ناظم الاطباء).


مرضعة. [ م ُ ض ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) زنی که پستان خود رادر دهان کودک گذاشته باشد. (از اقرب الموارد). زنی شیردهنده . (دهار). ج ، مرضعات ، مَراضع. (اقرب الموارد).زنی که کودک غیر خود را شیر دهد. (منتهی الارب ). زن شیردهنده اطفال را یعنی دایه . (غیاث ) (آنندراج ). دایگان . دایه . زنی که به طفلی جز کودک خود شیر دهد و بعلت رضاع بمنزله ٔ مادر نَسَبی طفل باشد و نکاح میان آنها جایز نیست . مادر رضاعی بسبب آنکه در دفعات یا ایام معین و شروط معینی طفل را شیر داده است . (از فرهنگ علوم عقلی به از شرح لمعه ج 2 ص 66). ام رضاعی . و رجوع به ام رضاعی و رضاع شود : یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما أرضعت ... (قرآن 2/22). و مرضعه ٔ مشفق و قابله ٔ حاذق آورده بود. (سندبادنامه ص 151).


فرهنگ عمید

شیرده (زن ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُرْضِعَةٍ: زن شیرده
معنی مَرَاضِعَ: زنان شیرده (جمع مرضعه )
معنی تَذْهَلُ: بی خبر می شود - از یاد می برد (از ذهول به معنای با دهشت از چیزی گذشتن و رفتن .درجمله "تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ "یعنی هول قیامت به حدی است که زنی که در حال شیر دادن می باشد بچه اش را از یاد می برد و فرار می کند)
ریشه کلمه:
رضع (۱۱ بار)


کلمات دیگر: