کلمه جو
صفحه اصلی

مزازت

لغت نامه دهخدا

مزازت. [ م َ زَ ] ( ع اِمص ) ترشی. ( لغت نامه مقامات حریری ). ملسی. لب ترشی : یؤخذ العنب...و فیه مزازة فیجعل فی الشمس ثلاثة أیام. ( ابن البیطار در کلمه حِصرم ). || بسیاری و فراوانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مزازة. || ( اِ ) خوراکی که یک جزء آن شیرین باشد و یک جزء ترش. ( ناظم الاطباء ).

مزازة. [ م َ زَ ] ( ع اِمص ، اِ ) رجوع به مزازت شود.

مزازت . [ م َ زَ ] (ع اِمص ) ترشی . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ملسی . لب ترشی : یؤخذ العنب ...و فیه مزازة فیجعل فی الشمس ثلاثة أیام . (ابن البیطار در کلمه ٔ حِصرم ). || بسیاری و فراوانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مزازة. || (اِ) خوراکی که یک جزء آن شیرین باشد و یک جزء ترش . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

ترشی، ملسی.


کلمات دیگر: