مترادف مطاوعت : اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن، فرمان بردن، اطاعت کردن
مطاوعت
مترادف مطاوعت : اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن، فرمان بردن، اطاعت کردن
فارسی به انگلیسی
(act of) following
مترادف و متضاد
اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن
فرمان بردن، اطاعت کردن
۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه کردن، مزاح کردن
۲. فرمان بردن، اطاعت کردن
فرهنگ فارسی
اطاعت کردن، فرمانبرداری وموافقت کردن درامری
۱ - ( مصدر ) فرمان بردن اطاعت کردن . ۲ - موافقت کردن . ۳ - ( اسم ) فرمانبرداری اطاعت : ... خلفای مصطفی را ... در امر و نهی و حل و عقد دست بر گشاد و فرمان مطلق ارزانی داشت و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید ... ۴ - موافقت سازگاری .
۱ - ( مصدر ) فرمان بردن اطاعت کردن . ۲ - موافقت کردن . ۳ - ( اسم ) فرمانبرداری اطاعت : ... خلفای مصطفی را ... در امر و نهی و حل و عقد دست بر گشاد و فرمان مطلق ارزانی داشت و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید ... ۴ - موافقت سازگاری .
فرهنگ معین
(مُ وِ عَ ) [ ع - مطاوعة ] ۱ - (مص م . ) پذیرفتن ، اطاعت کردن . ۲ - (اِمص . ) اطاعت ، فرمان برداری ، سازگاری .
لغت نامه دهخدا
مطاوعت. [ م ُ وَ / وِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن. ( غیاث ). کسی را فرمان بردن. ( المصادر زوزنی ) ( یادداشت بخط دهخدا ). پذیرفتن. موافقت. مؤاتات. پذرفتاری. فرمانبرداری. سازواری کردن با کسی. ( یادداشت ایضاً ). اطاعت و فرمانبرداری. ( ناظم الاطباء ) : و مطاوعت ایشان را به طاعت خویش و رسول خود ملحق گردانید. ( کلیله و دمنه ). و هر فرمان که از حضرت شهنشاهی صادر شود جز انقیاد و مطاوعت صورت نبندد. ( سندبادنامه ص 324 ). و طاعت و مطاوعت ایشان با تحری رضای خویش... برابرداشت. ( سندبادنامه ص 4 ). که در طاعت و مطاوعت ایشان... مواظبت نماید. ( سندبادنامه ص 7 ). و زمام مطاوعت وانقیاد به دست اختیار و مراد او داد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 227 ). اندیشه ای که درباب مطاوعت مجدالدوله... در اندرون داشت با اتباع خویش در میان نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 264 ). و احوال خویش در مطاوعت و صدق مناصحت به قابوس بنوشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ، ایضاً ص 273 ). و از مطاوعت سلطان رحیم بمتابعت شیطان رجیم گرایند. ( جهانگشای جوینی ). چون آنجارسید رسولان بفرستاد و ایشان را به ایلی و مطاوعت و تخریب قلعه و حصار خواند. ( جهانگشای جوینی ). و سلطان محمود چون متوجه مصاف قراختای گشت سلطان عثمان او را به مطاوعت و معاونت ملزم بود. ( جهانگشای جوینی ).
- مطاوعت کردن ؛ پذیرفتن و قبول کردن و فرمانبرداری نمودن و متابعت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکند اقدام.
- مطاوعت نمودن ؛ مطاوعت کردن : تا او [ منوچهربن قابوس ] مطاوعت نماید و بر این جمله باشدو شرایط عهدی را که بست نگاه دارد من با وی بر این جمله باشم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133 ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
مطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی را فرمان بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مطاوعت شود. || نزد نحاة، آمدن فعلی پس فعلی جهت دلالت بر پذیرفتن مفعول که فاعل فعل ثانی است اثر فاعل فعل اول را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- مطاوعت کردن ؛ پذیرفتن و قبول کردن و فرمانبرداری نمودن و متابعت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکند اقدام.
سعدی.
زمام از کفش درگسلاند و بیش مطاوعت نکند. ( گلستان ).- مطاوعت نمودن ؛ مطاوعت کردن : تا او [ منوچهربن قابوس ] مطاوعت نماید و بر این جمله باشدو شرایط عهدی را که بست نگاه دارد من با وی بر این جمله باشم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133 ). و رجوع به ترکیب قبل شود.
مطاوعة. [ م ُ وَ ع َ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن و سازواری نمودن با دیگری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کسی را فرمان بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به مطاوعت شود. || نزد نحاة، آمدن فعلی پس فعلی جهت دلالت بر پذیرفتن مفعول که فاعل فعل ثانی است اثر فاعل فعل اول را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
مطاوعت . [ م ُ وَ / وِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) فرمانبرداری کردن . (غیاث ). کسی را فرمان بردن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت بخط دهخدا). پذیرفتن . موافقت . مؤاتات . پذرفتاری . فرمانبرداری . سازواری کردن با کسی . (یادداشت ایضاً). اطاعت و فرمانبرداری . (ناظم الاطباء) : و مطاوعت ایشان را به طاعت خویش و رسول خود ملحق گردانید. (کلیله و دمنه ). و هر فرمان که از حضرت شهنشاهی صادر شود جز انقیاد و مطاوعت صورت نبندد. (سندبادنامه ص 324). و طاعت و مطاوعت ایشان با تحری رضای خویش ... برابرداشت . (سندبادنامه ص 4). که در طاعت و مطاوعت ایشان ... مواظبت نماید. (سندبادنامه ص 7). و زمام مطاوعت وانقیاد به دست اختیار و مراد او داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 227). اندیشه ای که درباب مطاوعت مجدالدوله ... در اندرون داشت با اتباع خویش در میان نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 264). و احوال خویش در مطاوعت و صدق مناصحت به قابوس بنوشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ، ایضاً ص 273). و از مطاوعت سلطان رحیم بمتابعت شیطان رجیم گرایند. (جهانگشای جوینی ). چون آنجارسید رسولان بفرستاد و ایشان را به ایلی و مطاوعت و تخریب قلعه و حصار خواند. (جهانگشای جوینی ). و سلطان محمود چون متوجه مصاف قراختای گشت سلطان عثمان او را به مطاوعت و معاونت ملزم بود. (جهانگشای جوینی ).
- مطاوعت کردن ؛ پذیرفتن و قبول کردن و فرمانبرداری نمودن و متابعت کردن . (ناظم الاطباء) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکند اقدام .
زمام از کفش درگسلاند و بیش مطاوعت نکند. (گلستان ).
- مطاوعت نمودن ؛ مطاوعت کردن : تا او [ منوچهربن قابوس ] مطاوعت نماید و بر این جمله باشدو شرایط عهدی را که بست نگاه دارد من با وی بر این جمله باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133). و رجوع به ترکیب قبل شود.
- مطاوعت کردن ؛ پذیرفتن و قبول کردن و فرمانبرداری نمودن و متابعت کردن . (ناظم الاطباء) :
چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکند اقدام .
سعدی .
زمام از کفش درگسلاند و بیش مطاوعت نکند. (گلستان ).
- مطاوعت نمودن ؛ مطاوعت کردن : تا او [ منوچهربن قابوس ] مطاوعت نماید و بر این جمله باشدو شرایط عهدی را که بست نگاه دارد من با وی بر این جمله باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 133). و رجوع به ترکیب قبل شود.
فرهنگ عمید
اطاعت کردن، فرمان برداری، موافقت کردن در امری.
پیشنهاد کاربران
فرمان بردن🍫
کاربرد در جمله :
خواهد که خلایق او را مطاوعت و متابعت نمایند ( تجربی 85 )
کاربرد در جمله :
خواهد که خلایق او را مطاوعت و متابعت نمایند ( تجربی 85 )
خوش خدمتی
کلمات دیگر: