کلمه جو
صفحه اصلی

شروی

لغت نامه دهخدا

شروی. [ ش َرْ وا ] ( ع اِ ) مثل و مانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از مهذب الاسماء ). مثل و مانند. گویند: لاشروی له ؛ مثل و مانندی برای او نیست. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مانند. ( دهار ).

شروی. [ ش َ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به شراة که موضعی میان دمشق و مدینه است. ( منتهی الارب ).

شروی . [ ش َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به شراة که موضعی میان دمشق و مدینه است . (منتهی الارب ).


شروی . [ ش َرْ وا ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). مثل و مانند. گویند: لاشروی له ؛ مثل و مانندی برای او نیست . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند. (دهار).


دانشنامه عمومی

شرو نام یکی از روستا های بخش الوار گرمسیری اندیمشک است که درنزدیکی منگره است که به اهالی این منطقه طایفه شروی می گویند که ازطایفه میر هستند ، گروهی از شروی ها در زمان رضا شاه به منطقه گاومیشان بین پلدختر و دره شهر کوچ کرده اند .


شروی طایفه ای است در منطقه شرو بخش الوار اندیمشک


پیشنهاد کاربران

( شروی ) طایفه ایی از ایل و تبار دریکوند

📚دیرک وند . علیشروان
🌳ایل دیرڪ وند ( دریڪ وند ) متشکل از تیره و طوایف؛
بهاروند، قلاوند، میر، یاقوند، نجفوند، طالبوند، ساتیاروند، زینیوند، طافی، گلالیون، کی رفوند، شورایی، ترکارانی، کرکینی، شلووند، مرادعلیوند، کر دلیوند، نظرعلیوند، هلدی، میردورقی، میرچناری، رشنو، کوشکی، تجار، آهوبرندی، کاویانی، گوران، کهزاد، سیروان، بن زردی، فردیوند، مهوه ای، هیکی، بازکیر، هوتاون، شیروی، درتنگی، شیخ، بابایی، کولچپی، پمه حر، گوکانی، رهداروند، چوبتراش، گوشه ایی،
کلاوه ایی، قجر، قاضی، ماکنالی، کناری، بیراوک، بابارباط، باباطالب، گاوسوار. .
✔همچنین در دورانهای گذشته تعداد زیادی از افراد این ایل بزرگ در استانهای ایلام، کرمانشاه، همدان و مرکزی سکونت دارند .


کلمات دیگر: