کینه جو ٠ انتقامجو ٠ کینه خواه ٠
کین پژوه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کین پژوه. [ پ َ ]( نف مرکب ) کینه جو. انتقامجو. کینه خواه :
سرانجام پیران بیامد ز کوه
مرا برد نزدیک آن کین پژوه.
سرانجام پیران بیامد ز کوه
مرا برد نزدیک آن کین پژوه.
فردوسی.
کلمات دیگر: