( مصدر اسم ) جمع تمسک
تمسکات
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تمسکات. [ ت َ م َس ْ س ُ ] ( اِ ) ج ِ تمسک ، اسناد و دستاویزها و حجت ها و ترده ها. ( ناظم الاطباء ) :
ز پرسش گنهم روز حشر آخر شد
تمسکات گناهان خلق پاره کنند.
ز پرسش گنهم روز حشر آخر شد
تمسکات گناهان خلق پاره کنند.
شایسته خان بن آصف ( از آنندراج ).
رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: